جدول جو
جدول جو

معنی هم عنان - جستجوی لغت در جدول جو

هم عنان
دو سوار که پهلو به پهلو حرکت کنند، همدوش، همراه
تصویری از هم عنان
تصویر هم عنان
فرهنگ فارسی عمید
هم عنان
همراه و برابر هم سیر، دو سوار که با یک سرعت و بیک راه روند
تصویری از هم عنان
تصویر هم عنان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم عنانی
تصویر هم عنانی
حرکت پهلو به پهلوی هم (سواره یاپیاده)، برابری
فرهنگ لغت هوشیار
آن سان آن گونه آن طور، مثل آن مانند آن، چنان کس (درین صورت تواند بپای وحدت و نکره ملحق گردد) : چنان چون مر ترا باید جوانی مرو را نیز باید همچنانی. (ویس و رامین)، بهمان شکل بهمان صورت: موسی - علیه السلام - لب او را (عصا را) بگرفت همچنان عصا شد که بود، یکسان بی تفاوت: دیگر روز دفن کردند و ماتم بسزا داشتند و فضل همچنان جمله لشکر و حاشیت راگفت: سوی بغداد باید رفت، مثل سابق کماکان فعالیت مردم برای چراغانی همچنان ادامه دارد، با وجود اینکه در صورتی که: گل سرخش چو عارض خوبان سنبلش چون عذار محبوبان همچنان از نهیب برد عجوز شیر ناخورده طفل دایه هنوز. (گلستان) یاهم چنان (همچنان) که. همان گونه که: همچنان که او را در عالم مجازی بمرتبه سروری و فرماندهی مخصوص گردانیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چنان
تصویر هم چنان
((هَ. چُ))
آن سان، آن گونه، مثل آن، مانند آن، (صفت به جای موصوف) چنان کس، به همان شکل، به همان صورت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم قران
تصویر هم قران
یار و مصاحب، همنشین، به هم نزدیک شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم کنار
تصویر هم کنار
دو تن که در کنار هم یا در آغوش هم باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
هم روزگار، معاصر، هم دوره، هم عصر، دارای زمان یکسان
فرهنگ فارسی عمید
تند سریع، پرشور پرشوق: دل براه طلبت گرم عنان میبایست دیده شوقم از این به نگران میبایست. (از عالم آرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم چونان
تصویر هم چونان
همچنان
فرهنگ لغت هوشیار
ماننداین همچون این بهمین نحو: و همچنین جمله اجزای دیگر از نفس همین حکم را دارند، نیز هم ایضا: گفت... همچنین گفت
فرهنگ لغت هوشیار
همان اندازه: قصاص کنند مر برنده دست خویش را بکشتن و جراحت کننده خویش را بجراحت کردن همچندان... . تا بدین قیاس بتن آدمی همچندان که گرمی بود همچندان سردی بود و همچندانک تری بود همچندان خشکی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم جناغ
تصویر هم جناغ
دوکبوتر که یکی از آنها نقش ماده را بازی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کنون
تصویر هم کنون
هم اکنون همین دم همین لحظه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کنار
تصویر هم کنار
دو تن که یکدیگر را درآغوش گیرند در کنار گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم قران
تصویر هم قران
همنشین، همکت، همدم، یار مصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم عیار
تصویر هم عیار
هم ارزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
هم دوره هم عصر معاصر
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که با دیگری درتکلم بزبانی شرکت دارد، همدمی که سخن شخص را نیک دریابد: هر که او از همزبانی شد جدا بی زبان شد گر چه دارد صد نوا. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نشان
تصویر هم نشان
دارای یک نشان و علامت، دارای یک طرز و روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم عنان
تصویر گرم عنان
((~. عِ))
تند، سریع، پرشور، پرشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم دندان
تصویر هم دندان
((~. دَ))
هم نبرد، حریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم چنین
تصویر هم چنین
((~. چُ))
مانند این، مثل این
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم کنون
تصویر هم کنون
همین دم، همین لحظه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم زبان
تصویر هم زبان
هر یک از دو یا چند تن که به یک زبان و یک لغت صحبت کنند، کنایه از هم دل، کنایه از همنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم زمان
تصویر هم زمان
Concurrent, Simultaneous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
równoczesny, jednoczesny
دیکشنری فارسی به لهستانی
одновременный
دیکشنری فارسی به روسی
согласующийся
دیکشنری فارسی به روسی